حیران و پریشان آمد ، با دیده گریان امد
حر آمده یاران ، در سایه قرآن
حیران و پریشان آمد ، با دیده گریان امد
حر آمده یاران ، در سایه قرآن
از بند جهالت رسته چشم بر همه دنیا بسته
دل در گرو حق داده از بار شقاوت خسته
حر آمده یاران در سایه قرآن
از تب و تاب مولا سوخت
زان همه داغ عظمی سوخت
بسیار مصائب دیده
در گستره غمها سوخت
حر آمده یاران در سایه قرآن
چهره و چشمش گریان است
نور یقین را خواهان است
تا روح رهایی یابد
عازم خیمه ایمان است
دست بر دامن مولا شد
با شور حسین شیدا شد
شرمنده تر از هر قطره
آمد و در خون دریا شد
حر آمده یاران ، در سایه قرآن
بیهوده نشد حر نامش
فیض شهادت فرجامش
دانی که چرا خورده بین
دل خون شده از انجامش
حرآمده یاران ، در سایه قرآن