زور بازوی علی، حافظ دین نبی
پسر ام البنین، آیت عشق و یقین
زور بازوی علی، حافظ دین نبی
پسر ام البنین، آیت عشق و یقین
در حریم کربلا، می کند شوری به پا
ابوالفضل، ابوالفضل
ماه عتشان حرم، صاحب مشک و علم
جان جان حسین، میر رخشان حسین
در ره دین خدا ، می کند جان چو فدا
ابوالفضل ، ابوالفضل
شد علمدار خدا، سوی میدان بلا
تا وفا داری کند، هم فداکاری کند
هم ره سرور دین، ساقی دشت غمین
ابوالفضل ، ابوالفضل
ساقی آن سرو چمان، رامش روح و روان
می خوروشد به چنان، در مصاف کوفیان
چون بماند تا ابد، زنده دین مصطفی
ابوالفضل ، ابوالفضل
ناگهان تیغه ی کین، تیغه ی گرگ لعین
غرق خون کرد ز جفا، وارث شیر خدا
در زمین کربلا، هر دو دست از تن جدا
ابوالفضل ، ابوالفضل
عادل از سوز جگر، گفت که با دیده ی تر
کی علمدار جوان، ساقی تشنه لبان
کن قبول از شیعیان، این همه شور و فغان
ابوالفضل ، ابوالفضل