زینب از سوز جگر رو به سوی شاه نجف کرد
دریافت فال با نوای ایمان میرشکاری
زینب از سوز جگر رو به سوی شاه نجف کرد و بگفت ای پدر از بهر چه امداد، عیالت ننمایی که شویم خوار
همه در دست خصان گشته گرفتار، بیا ای شه ابرار، ببین گردن بیمار،
غل و جامعه و با تن تبدار، بشد آل علی خوار، مرا بیش مکن خار، سر از قبر برون آر، بکُش لشکر کفار
که ز دست پسر سعد زناکار، اسیری می زند بر سر و دوشم، به فریاد خروشم، نبود طاقت هوشم، کو اجل تا که بیاید لذت مرگ بنوشم.
من ضعیفه چه کنم حیدر کرار تویی قاتل کفار، نظر کن به سوی کرببلا باب من زار، ببین لاله رخان خفته در این معرکه بی سر،
نوگل باغ پیمبر، پسر ساقی کوثر، شمر ببریده لب تشنه سرش از دم خنجر
بر سر نی همه سرهای جوانان و عزیزان جلو عمه و خواهر، دخترت زینب مضطر، می زند سکینه بر سر، داد از شمر ستمگر
این زمان رو به سوی کوفه روانیم، همه ناله کنان اشک فشانیم، که در روز جزا امت جدم، به آزادی و خرم، ز آتش برهانیم و به جنت برسانیم